ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

جهالت و تحول

سلام


«لا تری الجاهلَ إلّا مُفــرِطاً أو مُفَــرّطاً»

(جاهل را نبینی مگر در دو حال، یا در افراط است و یا در تفریط!)

 

اتاقم کوچیکه یا دنیای من کوچیک شده!؟ شایدم بزرگ! که دیگه نشریه ستون آزاد و هفته نامه جیم و مجله موفقیت جاگیر شده برایم. خودمونیم ما آدمیزادها چرا اینجوری هستیم؟

کلی عکس می گیریم دونفری، گروهی، تکی، با تغییر جا و میزانسن و ... حالا زیادی ان! پاره می کنیم.

کلی هزینه می کنیم برای تکمیل آرشیو فلان مجله، سفارشی برایمون نداشته ها رو بفرستند حالا برایمون بی معنی ان!

برای چاپ فلان نشریه یه هفته انتظار می کشیم الان مسخره ان!

به نظرتون من چرا این همه کارت عروسی جمع کردم؟ البته دیدنشون جالبه بویژه اون قدیمی هایش کبریت(کوچک و بزرگ)، بلیط اتوبوس واحد(شهرهای مختلف)، پوست شکلات و آدامس!، اسکناس و سکه،تمبر و یکسری کارت تبریک و کارت پستال و....

 هی اینجارو کلی نامه از دوران محصلی چه دست خطی

بابا تغییرات تحول!؟

اما کُلّهم دور ریختن حس خوبی دارد شما هم امتحان کنید. انگار هر سال که میگذرد بیشتر دوست دارم دور و برم خالی بشود

هرچند هنوزم چند مجله دانشمند را نگه داشتم و چند شماره از کامپیوتر جوان.اینها تاریخی ان برایم دوست دارم تفاوت را یادم بماند

 

بابا ( این بابا اصله یعنی پدرم ) با لحن خبری شگفت زده شاد می گه "این دیابته چه عوارضی داشته ها بی خوابی شبا مال اونه چیزی نیس"

و من متعجب تر: بابا شما چند ماه پیشم این کتاب رو ( دیابت به زبان ساده )خونده بودین ها!

بابا:" ها؟ خوب الان بیشتر به دلم میشینه" رو به مادر " اینجا می گه آب زیاد بخوریم" من:

 




پس نوشت:

زنگ زدم به یکی از دوستان نویسنده، گفتم: مقداری نشریه و مجله دارم شاید به درد تو بخوره... استقبال کرد ولی در ادامه گفت فلان روز فلان جا برام بیار! منم ... الان دوست ندارم بهش بدم به بازیافت می دم بهترتره والا



 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.