ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
نخست: هوا بس ناجوانمردانه سرد است امروز یکشنبه 11فروردین92
بـعد: احتمالا شما هم این داستان حاضرجوابی برنارد شاو رو شنیدید و شاید این گفت و گوی بین دو سردار جنگ را
– سربازان شما
برای ثروت می جنگند و ما برای شرف می جنگیم
_ درسته . هرکس برای چیزی که نداره می جنگه
...
نوشته بودم در گیر این جمله هستم " ما با قرارهایمان زندگی می کنیم "
تقریبا از پس قرار هایی که با دیگران داشته ام برآمده ام جز چند مورد که زیر قول زدنم منفعت بیشتری برای هردوطرفمان! داشت.
ولی هنوز از پس قول و قرارهایی که با خودم گذاشته ام و می گذارم بر نمی آیم و همچنان بطور مسالمت آمیز درجوارهم زندگی می کنیم!؟
.
با اینکه تصور می کنم از زندگی راضی هستم ولـــــی؛ هنوز نمیدانم چـــرا نداشتههایم را بیشتر از داشتههایم دوست میدارم ...
آخـــر:
نوشته اند؛ ابراهام لینکلن زمانی سعی داشت نکته ای را به اعضای خود گوشزد کند.
او این سوال را با آن ها مطرح ساخت و گفت: اگر سگی را در نظر بگیرید و اسم "دم" او را پا بگذارید، این سگ دارای چند پا می شود؟
بسیاری از اعضا جواب دادند: پنج پا
در اینجا لینکلن به آن ها گفت: نه، سگ هنوز چهار پا دارد. اینکه دم را، پا صدا بزنید آن را تبدیل به پا نمی کند.
و
نتیجه اخلاقی: امیدوار بودن و آرزو کردن یک حقیقت، لزوما از آن یک حقیقت نمی سازد!