ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

من و دیگران

سلام

 

5 صبح ... با زنگ موبایل هرروزه گرامی مادر بیدار شدم برای اقامه دوگانه

دیدم به اندازه صبحانه خودم و خواهرزاده، نان بربری دارم پس بی خیال نانوایی شده نشستم پای نت


6 صبح ... گذاشتن کتری روی گاز و بیرون آوردن پنیر از یخچال و شکستن 4 عدد گردو ( البته بااحتیاط  تا همسایه پایینی بدخواب نشود )

پس از راهی کردن خواهرزاده دوباره وبگردی


9:15 ... تک برادر مثل هرهفته آمده بود دیدن والدینمان و از آنجا برایم نان آورد و کی وی و خیار و... او رفت و من خوابیدم تا 11:20 که با زنگ موبایل بیدار شدم اینبار یار قدیمی از پایتخت احوالپرسم شده بود و البته پی پرس گرفتاری این روزهایم

لیوانی شربت سکنجبین با آب خنک نوشیدم دلم حال آمد با اینکه سرکه اش سیب بود

برای ناهارم کمی گوشت بیرون آوردم و سیب زمینی پوست گرفتم و پیاز برش زدم و پس از ریختن 2 قاشق روغن کنجد، لایه لایه پیاز و گوشت و سیب زمینی را چیدم کف قابلمه و رب ونمک و پودر لیمو و آب گرم را در فنجانی! مخلوط کرده، بهشان اضافه کردم گذاشتم روی شعله بلند تا به جوش آید

همزمان کتری ام را پر از آب، روی شعله دیگر گذاشتم  برای تهیه آب آشامیدنی ام ( این خواهرزاده تمام آب یخچال مرا خالی کرده بود )


12 ... چند دقیقه یی تلفنی با یک همشهری دوست، امشب و فردا را یادآوری می کنم...جواب پیامک دوست دیگر را می فرستم و می نشینم پای تنظیم یک نامه اداری که قرار بوده مدتها قبل ارسال شود

انگار دوربینی مجهز به مفید سنج در خانه نصب شده و مرا زیر نظر دارد خوو به نظر شما این چند ساعت از روزم مفیدش چقدره؟!


در ادامه، تصاویریست که قرار بود روزها قبل! بفرستم برای پست "برشی از زندگی" مژگان بانو، که فرصت دست نداد گفتم تا کپک نزده اینجا بگذارم^_^

 

 

اضافه نوشت:

صداهایی از طبقه بالا یا طبقات پایین توی حمام خانه من، پخش می‌شود.

 قربان صدقه رفتن یک مادر ذوق‌زده،  آوازنامفهوم کودکی احتمالا سه چهار ساله همراه صدای آب.  گاهی هم صدای زمخت مردانه که حوله می خواهد.

بوهایی! روزها توی فضای خانه، از همسایه ها پخش می شود و من سعی می کنم تشخیص دهم غذا چیست. ماکارانی پـُـرملاط یا یک خورشت زعفرانی شایدم آبگوشت.

صداها ...  بوها ... همگی نشانه هایی از بودن و حضور دیگران در زندگی

 


انتخاباتی نوشت :

همرا با احساس تکلیف شدید نامزد می شویم . اینجـــــا