ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

کلاژ



نکته نوشت:

 سلام به شما

"تا حالا اتفاق افتاده که کاری رو فقط به خاطر این که اطرافیانتون انجام می دن انجام بدین؟ ... برای من، بارها این اتفاق افتاده ..." یکیش همینجا

آبان پارسال اومدم. ولی می بینم امروز تو وبلاگ از دهه ۶۰ و ۷۰ همه جا هستن حتی دهه ۸۰ مثل بلوتوث و چت، قدیم ترها ما که همسن و سالشان بودیم تلفن بیسیم هم نبود. الحمدالله درک کردیم و مراحل گذار و تکامل PC را به چشم دیدیم و لمس کردیم و امروز به موبایل و لپ تاب رسیدیم و فردا معلوم نیست مدرنیته به کجا بکشدمان و نسل جدیدی که دیگر اهمیتی به گذشتگان نمی دهد و تنها میراثشان است که می ماند...

الهی  نعمت عطا فرموده ای توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما ؟

 این نود و نهمین پستم است مثل اغلب قبلی ها برداشتی از هرجا

کلاژی دیگر  

 ( تعریف من از کلاژ: تکه های قشنگ رو بهم چسبوندن و یه چیز قشنگتر جور کردنه)

 

 پند نوشت

 از هر فرصتی برای مصاحبت با افراد خوش مغز استفاده کنید خوش مغز ها به راحتی در جامعه شناخته می شوند در این مورد دانستن چندین زبان قدرت شما را افزایش می دهد .

 

حالا برای اندکی تعجب!  دوقلوهای سیاه و سفید،ساختمان مست و عکس یه توریست رو ببینین

 

 

ذوق نوشت



شنیدن خبر تولد برام لذت بخشه اومدم تولد این بزغاله رو بعنوان پس نوشت اضافه کنم متوجه شدم یکی از دوستان نیز منتظر بدنیا اومدن بچشه (با توجه به اینکه  امسال سال گاوه ان شاءالله تا چند هفته دیگه گوساله کوچولو هم بدنیا می یاد)

و

حالا حنا کوچولو :

 مسئول پایگاه تحقیقات علوم سلولی اصفهان گفت: ایران بعد از کانادا،  چین، انگلستان و آمریکا به عنوان پنجمین کشور دنیا صبح دیروز – چهارشنبه 26 فروردین - موفق به شبیه سازی بزغاله شد.
محمد حسین نصر اصفهانی امروز در گفت وگو با فارس در اصفهان افزود: نخستین بزغاله ایران و خاورمیانه بعد از رویانا ( گوسفند شبیه سازی شده ) صبح دیروز در پژوهشکده رویان اصفهان متولد شد.

 


شعر نوشت:

یاد بعضی نفرات

روشنم می دارد.

قوّتم می بخشد

راه می اندازد

و اجاق کهن سرد سرایم را

گرم می دارداز گرمی عالی دمشان

 

                                                        نام بعضی نفرات

                                                        رزق روحم شده است

                                                         وقت هر دل تنگی

                                                       سویشان دارم دست.

                                                        جراتم می بخشد

                                                        روشنم می دارد.

                                                                                                      نیما یوشیج

 



English   نوشت:  

 

Manna : How long is 1 million year for you?

GOD : About 1 minute.

Manna : How much 1 million for you?

GOD : 1 peny

Manna : So, would you give me 1 peny?

GOD : Ok, wait a minute!



 

 

  پلخمون نوشت:

کامپیوتر زن است یا مرد؟

استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسید
کامپیوتر مذکر است یا مونث؟

کلیه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند

وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم
با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند
قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند
همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد

 

کلیه دانشجویان پسر به دلایل زیر جنس رایانه را زن اعلام کردند

به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد
کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد
کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند
همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید

 



آخر نوشت:

 

 من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست
بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم

دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم

 نیتی 40 روزه دارم ان شاءالله پس از آن ادامه خواهم داد

 خداشمارانگهدار

 

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم فروردین 1388ساعت 0:11

یوسف پیامبر

پیش نوشت :

اخیراً خیلی کم فرصت وبگردی دست می دهد لیکن با همان اندک، متوجه شدم معجزه حضرت یوسف و برگشت جوانی زلیخا دستمایه کلی مطلب از پیامک گرفته تا شعر و ...شده از بحرطویل یادم آمد و معجزه شهر، امید آنکه زیادی تکراری نباشد

 

 

 " آن شنیدم که یکی مرد دهاتی، هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی.
در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظرو چشم بدان دوخت زمانی.
ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همانطور به آن صحنه جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد واین مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره دچار تعجب شد وحیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره اش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
پیش خود گفت : که ما در توی ده اینهمه افسانه جادوگری و سحر شنیدیم ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسونکاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش نبودم من درویش از این کار خبر دار که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه در اینجا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن او لذت و با او به ده خویش چو برگردم وزین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی"