ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

کمی گرمای آرامش

سلام

آفتاب که از پشت پرده به اتاق سرک بکشد، می توان امیدوار بود که همه چیز خوب خواهدشد.

...

الها!
آفتاب تابانت امروز نیز برآمد از پشت پنجره نگاهم ، تا فروزان کند جانم با فروغ زندگى
تا باقى روز در برد و باخت آن سپاسگزار تاریکى هایى باشم ، که نوید روشنى ست .
 

سپاس از صبح امروز، که باز هم و باز هم ،

سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه ى زندگى به من است.
و دل انگیزترین نغمه است، شنیدن صدای نفسهایشان ،
بر حریر زندگى و این همه را سپاس و باقى هیچ ،
و دیگر تلاش من و مصلحت تو .


بار الها، باغچه  من و باغ همسایه ام در امنیت تو...

حال خوش

سلام


دلبری کردن همیشه کار انسانها که نیست... گاه گاهی استکانی چای نیز دل می برد!

پ ن : امـــروز پس از چند روز ابری بودن، آفتاب رویت شد ( الان حس اروپایی دارم ها... خوو هموطن های ساکن اروپا، از شوق و ذوق مردمان آن سرزمین با دیدن آفتاب تعریفها کرده بیدند )