ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

فردا چه خبر؟

سلام


 

 مازین جهان از پی دلدار می رویم

با شوق دیدار حیدر کرار می رویم

درب بهشت گرنگشایند به روی ما

ما مشهدی هستیم و از روی دیوار می رویم

.

گاهی چنان درگیر می شویم که از علایق و سرگرمی های خود فراموشمان می شود ؛ والا

امروز خواهرزاده ام در آزمون استخدامی آموزش پرورش ثبت نام شد-توسط خودم- عصری که دیدمش همراهش شماره یی از نشریه طنز ستون آزاد را داشت – باز کلی مطلب دانشجویی-


برایم جالب بود ستون همراز طناز را  آنی دالتون داشت!؟ 


و


باز هم کرگدن نوشت مجیدرحمانی صانع

...

     گرفته ام یه کار سینمایی 

     شدم دیگه رفیق کیمیایی

     یکدفعه ازاین رو به اون رو شدم

     سیب زمینی بودم و کوکو شدم!


و

شعر اول، که کلی مرا خنداند همراه خانواده


تا فراموش نکردم این ثبت نام خواهرزاده یک حُسن دیگره هم داشت آن هم دیدن یک جلد کتاب "جالب انگیزناک " است


مرجع کامل مجموعه پرسشهای آزمونهای استخدامی و اطلاعات عمومی و ...

که خیلی خوشمان آمد ، بویژه از تستهای توانایی ذهنی و سنجش هوش آن

 ***


برادرخواهرزاده برادر عموی محسن می تواند... او باشد

          1-      برادر

          2-      عمو

          3-      پسرعمه

          4-      پسرخاله


 ***

رابطه اغماض با اهانت مثل رابطه

          1-      صبر است با شکیبایی

          2-      عصیان است با اطاعت

          3-      عصیان است با شکیبایی

          4-      صبر است با آزار


 ***

11-16-20-23-؟

          1-      28

          2-      26

          3-      25

          4-      24

 







***پاسخ هـــــا

 

پیرمردان دوست داشتنی زندگی ما


 من در سالهای نوجوانی با رادیو مانوس تر بودم  آن وقتها "صبح جمعه با رادیو" یکی از برنامه هایی بود که شنونده دائمی اش بودم و یکی از شخصیت های محبوب روز هم، دست و دل باز بود که مرحوم نوذری اجرا می کرد. یادش بخیر چقدر بابت حرفها و رفتارش می خندیدیم آن موقع با اینکه بابا جوانتر! از الان بودند خساستشون برای ما رنج آور بود و جالبتر اینکه بابا هم می شنیدند و می خندیدند و کلی هم ایراد می گرفتند به خسیس بازی های این جناب دست و دلباز و انگار نه انگار که ...

و

داستان آن مرد خسیس که بابت کاری محکوم شده بود منتهی برای جریمه مختار بود انتخاب کند یا خوردن چندکیلو پیاز یا چند ضربه شلاق یا پرداخت چند سکه و این مردک ابتدا خوردن پیاز را انتخاب کرد و نیمی از آن را خورد و نتوانست تمام کند، خواست شلاق بخورد باز هم نیمی از ضربه ها را چشید و دردش را نتوانست تحمل کند و در انتها سکه را پرداخت آنهم کامل.

 

این حکایت در خانه ما بروز است و بارها و بارها تکرار می شود

 

مدتی قبل مهتابی اتاق نشیمن یکهو خاموش شد و بابای همه چیزدان ما رفت سراغش ایشان ابتدا لامپ نو خریدند درست نشد بعد پاتروم را نو کردند روشن نشد بعد خود مهتابی را بردند مغازه آنجا روشن شد آوردند خانه نصب کردند روشن نشد و دست آخر برقکار محله آمد خانه و ردیفش کرد

آن تعویض ها هرکدام قبلش قطع برق و وصل مجدد کنتور را به همراه داشت بعلاوه به نفس افتادن بابای 70 و اندی ساله ما در بالا و پایین رفتن از چهارپایه، درد دست و سرگیجه و ...

 

و دیشب که نه، سحری چهارو نیم پنج! باز بابا دست و دلبازیشان گل کرد شیر توالت خوب بسته نمی شد از مدتها پیش و ماشاءالله بابا هم کُخ ریز* ظاهرا آمده بودند سفتش کنند که هرز شد و آب روان و باز تکرار همان حکایت همیشگی مان " تا خودت هستی چرا پول خرج کنی"

ابتدا زورآزمایی با شیر بعد تعویض سرشیر دست آخر سعی در باز کردن کل شیر که بعلت از کارافتادگی ابزار و قدمت لوله زنگ زده و سن بالای بابا، عملیات ناموفق بود و کار اول را اخر انجام دادند بستن شیرفلکه و صبر تا صبح بدمد و لوله کش محله سرکسبش بیاید و ...

باز ما و تحمل، اینبار صبر با مثانه پر برای بیش از نیم ساعت

 

.

یعنی چند نفر دست و دلباز در همسایگی مان داریم؟خدا بخیر کند

 

 

 

کُخ ریز: یه اصطلاح مشهدی