ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

میرم که مسلمون بشم....


بابک نوشت:

- اقا اینجا تو دوره دانشجویی ماه رمضون برای ما خیلی مهم بود چون تو گروه ما عرب زیاد داشتیم و من تنها ایرانی بودم و خلاصه همه مسلمون ٬این عرب ها هم از اول رمضون کلی هوچی گری می کردن که رمضان رمضان و تا ما می اومدیم چیزی بخوریم می گفتن حرام٬ حرام٬ آقا ما هم کلی شرمنده می شدیم که چه مسلمونی هستیم تا اینکه یه هفته که می گذشت اونا با  پررویی غذا می خوردن٬ وقتی بهشون می گفتیم حرام حرام٬ می خندیدن و می گفتن اینجا نمیشه روزه گرفت! خلاصه از زیرش در می رفتن. در عوض یه فیلمی سر کلاس ها می اومدن که باید می دیدید٬ همه خسته و بی حال٬ تا استاد می گفت چتونه ؟ همه با هم وای رمضان! و شروع می کردن به توضیح دادن و برای ما مسلمونای کلاس اجازه می گرفتن که زودتر کلاس رو ترک کنیم و یا اصلا هفته بعد تعطیل کنیم البته ناگفته نمونه که گروه های ایرانی هم وضعشون به همین شکل بود و همه تو کار دو دره بودن٬ و این چینی ها و مسیحی ها حرصی می خوردن٬ یه دوست پرویی (منظور کشور پرو در امریکای لاتین هست) داشتم ٬ وقتی ما پاشدیم که بریم ٬اونم پا شد استاد گفت تو کجا؟ گفت دارم میرم که مسلمون بشم.... 


 

خبر نوشت: نعنا خانم برگشت

 


دادو


سنجش ...

پسر کوچکی وارد داروخانه شدکارتنی را به سمت تلفن هل داد. روی کارتن رفت تا دستش  به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد.


پسرک پرسید: " خانم می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟ "
زن پاسخ داد: " کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد. "
پسرک گفت: " خانم من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد. " 

زن در جوابش گفت: " از کار این فرد کاملا راضی ام. "

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: " من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برای تان جارو می کنم در این صورت شما در یکشنبه زیبا ترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. " 
مجددا زن پاسخ منفی داد.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت گوشی را گذاشت.


مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: " پسر از رفتارت خوشم می آید، به خاطر این که روحیه ی خاص و خوبی داری،دوست دارم کاری به تو پیشنهاد بدهم."

پسر جوان جواب داد: " نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم،‌من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند. "

 


 

پ ن : خداییش کاردرستی رو می بینین؟

پ ن : تعطیلات است و منم تعطیل

پ ن : شماره موبایل خواهرزاده ام را می گیرم ترانه "فاصله ها"ست. ایضا گوشی مادرش – ظاهرا فاصله سلیقه نسل ها کم شده است

پ ن : برنامه تلویزیونی مشاعره را چندشبی است می بینم از شبکه آموزش! هدف آموزشی اش چیست یا دلیل پخش از این شبکه را، نمی دانم . هرچه هست سرگرمی جالبیست تازه مسابقه هم دارد البته ارسال جواب از طریق پست راستکی ( نامه و تمبر) است