ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

ܓ✿ راهی که زیر پاست، راهی دوباره بودܓ✿

ادامه "خرمالـــوی یاد" بلاگفا...

هویت

گاهی اوقات خودم را در لحظه ای از زمان جا می گذارم.

آدمهای افتاده مواظبند که لگدمال نشوند

وقتی از مرحله پرت شدم،سرم اسیب دید.

آدمخوارها،عاشق آدمهای باتجربه پخته هستند.

وقتی دلم می گیرد به این سادگیها ول نمی کند.

ویـزای مسافرت به دلها مهربانی است.

خوب بودن از مهم بودن مهمتر است.




کاریکلماتور: سهراب گل هاشم

نو جوان شو


سلام


او اول و آخر و ظاهر و باطن است.            سوره حدید-آیه3


 خدایا! نیستی،کجایی؟ آخه چرا همیشه قایم می شوی؟چی می شد اگر دیدنی بودی؟ آن وقت همه باور می کردند که هستی. آن وقت شاید همه مومن می شدند. این طوری که خیلی بهتر بود.

اما انگار تو دوست داری مخفی باشی. دوست داری همه دنبالت بگردند. شاید برای همین است که اسمت باطن است. اما می دانی تعجب من از چیست؟ از اینکه هروقت می گویند هوالباطن، هوالظاهر هم می گویند. خدایا مگر می شود که تو هم باشی و هم نباشی. هم همه جا باشی و هم هیج جا نباشی.

خدایا به اینجاها که می رسم دیگر معنی اش را نمی فهمم.

خدایا گاهی اوقات تو چقدر سختی.

 

 

ذوق نوشت: نامه های خط خطی، نظرآهاری رو همین دیشب از یار قدیمی ام ،اعظم جان هدیه گرفتم (با اینکه ادبیاتی نوجوانی داره باز از این روان خواندنش لذت می برم)



پس نوشت: تا حالا اتفاقی برایت پیش آمده که خدا را در آن حس کنی؟ حضورش را لمس کنی و ردپای روشنش را ببینی و بگویی: خدایا! با اینکه نیستی، با اینکه به نظر نمی آیی، اما چقدر هستی! چقدر معلومی! چقدر واضح و مشخصی!

یک کمی فکر کن، یادت که آمد ماجرا را برای خدا بنویس.